۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

نه هركه چهره برافروخت دلبري داند...

نمايش قدرت در هر سطح كاري و اداري ، به رخ كشيدن تسلط بر جان و مال و ناموس مردم ، شكستن غرورديگران ، ‌ريختن آبروي هر كسي كه از خودشان نيست .
نردبان ساختن از من و تو براي پا گذاشتن بر حلقوم كساني كه حقدار اين خاك و اين ايرانند.
كي باشد كه اين قصر خيانت و دروغ بر سرشان خراب شود و من و تو بر اين خيال باطلشان جشن آزادي بگيريم .

نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست
                          كلاهداري و آيين و سروري داند

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

سی و سه سال گذشت ...

شكوه ، تقوا و شگفتي از زيبايي شور انگيز طلوع خورشيد را بايد از دور ديد
اگر نزديكش شويم از دستش داده ايم .
لطافت و زيبايي گل در زير انگشتان تشريح مي پژمرد
آه كه عقل اين ها را نمي فهمد

حالا هیچ کس نمی داند در این روزهایی که گذشت و می گذرد دلتنگی معنایی نمی یابد چون دیدن نگاه عمیق شما به افق کویر مزینان از دور زیباست ...
حالا ما ماندیم واین شهر بی تپش ....
بگذار ما این روزها را تنها در رنج بمانیم شاید عبرت بگیریم از این تاریخی که  تکرارمی کنیم، از این فریاد بیداد گران در گوشمان....

دلم تنگه برای دیدنت ...


۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

یکسال از دروغ می گذرد....

یکسال ازدروغ گذشت

ما دوره کردیم لبخند دوستی آزادی و ایران

مشق کردیم  زندان خون بازی مرگ

عجب صبری خدا دادست...